کتاب زندگی
در آیات قرآن تدبر کنید و از آن عبرت آموزید زیرا که قرآن رساترین پندها و عبرت هاست.
آرشيو مطالب
![]() نویسنده : مهرداد نصر اصفهانی استاد : آقای حسین پیراکه
نوشته شده توسط
| نظرات 1 |
ادامه مطلب
شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 09:43 ق.ظ
نوشته شده توسط
| نظرات 0 |
ادامه مطلب
شنبه 31 فروردین 1392 ساعت 09:29 ق.ظ
نوشته شده توسط
| نظرات 0 |
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 07:23 ب.ظ
چکیده:
تحریف در لغت از ریشه «حرف» به معنای کناره، جانب و اطراف یک چیز گرفته شده و تحریف چیزی، کنار زدن و کج کردن آن از جایگاه اصلی خود و به سوی دیگر بردن است. تحریف در اصطلاح قرآن شناسی دارای اقسامی از جمله:
1- تحریف با تعویض کلمات؛ یعنی، برداشتن کلمه ای و جایگزین کردن آن با کلمه ای دیگر.
2- تحریف به زیاده؛ یعنی، افزودن کلمه یا جمله ای به آیات قرآن.
3- تحریف به نقیصه؛ یعنی، ساقط شده است.
دیگر اقسام تحریف عبارت است از:
1- تحریف معنوی، 2- تحریف موضوعی، 3- تحریف در قرائت، 4- تحریف در لهجه و گویش.
هیچ یک از اقسام فوق، به ساحت قرآن کریم راه ندارد. اساساً تحریف کتاب آسمانی، بدین معناست که این تغییرات به گونه ای انجام پذیرد که دیگر کلام الهی، به درستی شناخته نشود و از دسترس بشر خارج گردد و یا چیزی به عنوان کلام خدا شناخته شود که سخن او نیست. مصونیت قرآن از تحریف، به معنای ماندگاری متن اصلی قرآن و آشنایی با آن در میان مردم است؛ به گونه ای که هیچ گاه مسلمانان و دیگر جوامع بشری از شناخت و دسترسی به متن اصلی آن محروم نشده و کلام خدا را از غیر آن با وضوح و آشنایی کامل تمیز خواهند داد. این به معنای آن نیست که بدخواهان از تغییر و تصرف در الفاظ قرآن، به هر شکلی ناتوان اند؛ بلکه منظور این است که، خیانت بدخواهان به نتیجه نمی رسد و برای مسلمانان توطئه ها شناخته شده و خنثی می شود.
بررسی شبهه تحریف به دلیل ارتباط با حجیت ظواهر قرآن اهمیت دارد، بنابراین لازم است از ریشه مورد ارزیابی قرار گیرد تا صحت و سقم روایاتی که منشاء این شبهه هستند معلوم گردد.
* کلید واژه: قرآن کریم، دلایل تحریف ناپذیری
* 1- دلایل تحریف ناپذیری قرآن کریم
چگونه می توان عدم تحریف قرآن را اثبات کرد؟
به طور کلی در رابطه تحریف ناپذیری قرآن دلایل متعددی اقامه شده است که از جمله آنها «گواهی تاریخ» است. پژوهش های تاریخی و مقایسه بین قرآن های موجود و قرآن های صدر اسلام، نشان می دهد که حتی یک کلمه از این کتاب الهی کم یا زیاد نشده است. اینجا به بیان بخشی از آنها به اختصار اکتفا می کنیم:
* 1- برهان حکمت
خداوند آخرین کتاب آسمانی خود را به نام قرآن، برای هدایت بشر فرستاده است. خداوند دیگر نه کتابی می فرستد نه پیامبری؛ بنابراین اولین و آخرین منبع هدایت بشر تلقی می شود. تحریف چنین کتابی، مساوی با گمراهی و یا حداقل سرگردانی بشر است و این با حمید و حکیم بودن خداوند سازگار نیست. بنابراین خداوند خود به مقتضای حکیم بودنش این کتاب را حفظ می کند.
* برهان اعجاز
این دلیل به تعبیر علامه طباطبایی بهترین و استوارترین دلیل برای صیانت قرآن در زمان کنونی به شمار می رود. تمام وجوه اعجازی که برای قرآن، زمان رسول الله وجود داشت مثل تحدی، فصاحت و بلاغت و زیبایی الفاظ آن، هدایت انسان به سوی حق، صدق مطلب و ... بر همین قرآن کنونی و منطبق یافت می شود. بی تردید در صورتی که بین این فاصله زمانی، کمترین نقصان و یا اضافه ای در آن به وقوع می پیوست، به طور یقین دیگر از آن اوصاف اعجازی، خبری نمی ماند و حال آنکه همه آنها در قرآن کنونی باز هم یافت می شود.
* 3- برهان خاتمیت
قرآن از طرفی، تصریح می کند که کلام خداوند و سند نبوت است و کتاب اسلام به شمار می آید (1) و از طرف دیگر، دین اسلام را دین خاتم معرفی می کند. (2) روشن است که معنای خاتمیت، مصونیت از تحریف است. اما سخن این است که چه چیزی از دین باید مصون از تحریف باشد؟ یقیناً آنچه به نام دین و مجموعه هدایت الهی برای یک پیامبر نازل گشته است؛ یعنی، کتاب او باید مصون از تحریف باشد و این شرط لازم مصونیت دین از تحریف است.
* 4- برهان جامعیت
قرآن در راستای هدایت و راهنمایی بشر، از بیان چیزی که لازمه بشر در امر سعادت باشد، فروگذاری نکرده است. قرآن حاضر همانند قرآن موجود در گذشته ها دارای این صفت است. حال اگر قرآن در زمان حاضر، دارای چنین صفتی است، چگونه می توان احتمال داد که در آن نقصان یا زیادتی رخ داده باشد؟ بنابراین قرآن کنونی از هر گونه تغییری مصون است.
* 5- برهان تواتر
« برهان تواتر یا ضرورت تواتر قرآن یکی از دلایل مهم دفع شبهه تحریف می باشد. شرط پذیرفتن قرآن، چه در کل و چه در بعض، متواتر بودن آن است.
قرآن در هر حرف و هر کلمه و حتی در حرکات و سکنات نیز باید متواتر باشد، یعنی همگان (جمهور مسلمین) آن را دست به دست و سینه به سینه، به طور همگانی نقل کرده باشند. از این رو آنچه در زمینه تحریف گفته اند که فلان کلمه یا فلان جمله، از قرآن بوده، چون با نقل آحاد روایت شده قابل قبول نیست و طبق اصل « لزوم تواتر قرآن» مردود شمرده می شود و این اصل یکی از مسائل ضروری اسلام و مورد اتفاق علماست و اساساً خبر واحد در مسائل اصولی و کلامی فاقد اعتبار است و صرفاً در مسائل فرعی و عملی اعتبار دارد» (3)
*6- ضمانت الهی
یکی از روشن ترین دلایل بر سلامت قرآن و ردّ شبهه تحریف، ضمانتی است که خداوند عهده دار شده است که قرآن را پیوسته مورد عنایت خود قرار داده و از گزند آفات مصون بدارد.
«إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون» (4) بی تردید، ما این قرآن را به تدریج نازل کرده ایم، و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود.» این آیه کاملاً سلامت قرآن را تضمین می کند. (5) در این آیه کوتاه ده نوع تاکید بکار رفته است پنج تاکید برای نزول قرآن که در کلمات « إنا، نحن، نزلنا، الذکر» نهفته شده و پنج تاکید برای حفظ قرآن از هر نوع تغییر و تحولی که در کلمات «ان، نا، له، ل، حافظون» است که در اصطلاح ادبیات عرب برای اهل فن روشن است. (6) خداوند طبق این آیه، وعده داده؛ آن را از هر نظر حفظ و پاسداری کند؛ محافظت از هر گونه تحریف و محافظت از فنا و نابودی و محافظت از سفسطه های دشمنان وسوسه گر. (7)
* 7- عرضه روایات بر قرآن
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجه الوداع، در خطبه مشهور خود در مسجد خیف فرمودند: من دو چیز گرانبها در میان شما می گذارم و می روم، یکی قرآن و دیگری اهل بیتم، که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند و اگر شما به هر دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. این حدیث، یعنی حدیث ثقلین گواه دیگری بر سلامت قرآن است. (8) اهل بیت (علیهم السلام) نیز بر این نکته تاکید کرده اند که آنچه که از احادیث ما به شما می رسد، بر قرآن عرضه کنید، اگر آن را با قرآن موافق یافتید، بپذیرید وگرنه آن را به دیوار بزنید. (9) اکنون این پرسش مطرح می شود که اگر احتمال آن می رفت که قرآن مورد دستبرد قرار گیرد و از اعتبار ساقط گردد، آیا جای آن بود که معیار سنجش قرار گیرد و دلیل روشن صحت و سقم روایات باشد؟ هرگز!
قرآن بایستی همواره راه سلامت را در پیش داشته باشد تا بتواند اعتبار خویش را ثابت نگه دارد و معیار سنجش حق و باطل باشد. (10)
* 8- گواهی تاریخ بر اهتمام مسلمانان
بی شک از اهتمام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر قرائت قرآن و تحفیظ آن، مسلمانان جامعه آن روز، فضیلت بزرگی برای حفظ قرآن قائل بودند. مومن و منافق در این جهت بر یکدیگر سبقت می گرفتند.
معاشرت و انس با قرآن، جزء آداب و رسوم مردم درآمده بود و در مسائل و مشکلات خود به آن مراجعه می کردند. تقدس و فضیلت یافتن قرآن نزد مسلمانان، این نتیجه را به دنبال داشت که کسی نمی توانست ایده تغییر قرآن را در سر بپروراند.
*9- شیوه و حیانی قرآن
این برهان مبتنی بر نگرش مسلمانان بر مسئله وحی و تمایز مسیحیان از آن است. مسلمانان معتقدند وحی درواقع تکلم و گفتار لفظی خداوند است که به وسیله جبرئیل به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می رسید و ایشان موظف بود عین همان الفاظ را بر مردم برساند. اما مسیحیان بر این باورند که وحی درحقیقت انکشاف خدا و تجربه انسان است که در بشر تجلی می کند و این عامل انسانی است که آن را در مقام بازگو، تعبیر می کند و لذا ممکن است در تعبیر آن، مرتکب اشتباه هم بشود. روشن است که طبق نگرش اول به یقین الفاظ قرآن نمی تواند از نقش عامل انسانی متأثر شود. از این رو چاره ای جز پذیرفتن تحریف ناپذیری قرآن بر اساس دیدگاه مسلمانان در بین نمی ماند.
(معرفت، تاریخ قرآن، 1384، ص 164)
*10- شیوه بیانی
نوشته شده توسط
| نظرات 1 |
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 07:20 ب.ظ
درباره ی «نقش قرآن در فقه» دیدگاه تحلیلی مشخصی ارائه نشده است، ولی از جمع بندی رویکردها، عملکردها و اظهارنظرهای اندیشه ورزان، خواه فقها و یا اصولی ها، و یا جریان هایی که در طول تاریخ آمده و رفته اند، می توان به چهار سطح رفتاری - علمی در این زمینه دست یافت:
سطح اول: رویکرد افراطی به دخالت ندادن قرآن در استنباط:
این فرضیه را که نباید در استنباط به سراغ قرآن رفت، اخباریان (و یا دست کم برخی از آنها) ابزار کرده اند و عمل آنان نیز به تبع این فرضیه، بر عدم دخالت دادن قرآن در روندهای فقهی استوار یافت. (1)
سطح دوم: رویکرد حداقلی و کم رنگ به استنباط از قرآن:
رویه ی رفقهی و عملکرد بسیاری از فقیهان غیر اخباری، با دور نگه داشتن خویش از رجوع جدی به قرآن در استنباط درآمیخته است.
این رویکرد - که در چارچوب آن، قرآن نقشی توجه برانگیز و پر اهمیت در فقه به خود نمی گیرد - تقریباً به صورتی بی رقیب، رویه های فقهی را متناسب با الزامات خود شکل داده است. به تعبیر دیگر، اگر چه فقیهان غیراخباری با صراحت نقش قرآن را در استنباط - همچون اخباریان - منتفی نمی دانند، و فراتر از اهمیت قرآن نیز سخن می رانند، ولی عملاً در روندهای جدی استنباطی کمتر به سراغ آن می روند.
به نظر می رسد که یکی از عوامل پایدار شدن فرضیه ی عدم دخالت قرآن در روندهای جدی فقهی، میراثی باشد که از عالمان اخباری به اصولیان رسید.
سطح سوم: تمسک بی حد و مرز به قرآن در استنباط
این فرضیه بیش از آنکه به دست فقیهایی زبده پرورانده شود، محصول روش های ساده انگارانه و یا فرصت طلبانه ای است که برخی از افراد از جمله معاویه در به کارگیری قرآن به نفع مقاصد خود از آن بهره برداری می کردند.
روش اینان اگرچه با نزدیک شدن به قرآن همراه بود، از منطقی مشروعیت آفرین و تکیه به ابزارهای اعتماد برانگیز فهم قرآن، مانند سیره های عرفی و عقلایی و برداشت های عقلانی و عقلایی تهی بود. بهره گیری بی حساب این مجموعه از قرآن، بیش از آنکه نتیجه ی توجه به کتاب آسمانی باشد، محصول خودخواهی و علاقه مندی به سوء استفاده از قرآن و بازگرداندن آیه های آن به وضعیت های دلخواه است. برای نمونه اوج گیری خودخواهانه ی معاویه از قرآن آنجا معلوم می شود که با تأکید بر سلطنت خود بر قاتلان عثمان و بلند کردن بیرق خون خواهی، به جای آنکه تعقیب این مسئله را در فضای یک تطبیق دقیق و واقعی به انجام رساند به گردن کشی و شمشیر چرخاندن علیه خلیفه روی می آورد.
نمونه ی روشن دیگر بهره گیری جاهلانه و تهی از منطق عقلانی در فهم قرآن را می توان در استدلال های خوارج دید. آنها با تکرار آیه ی «ان الحکم الا الله»، مدعی بودند که حکومت به خدا تعلق دارد و امام علی (ع) نباید بر مسند حکومت بنشیند. تفسیر خشک بی روح و از همه مهم تر غیرمنطقی و غیرعقلایی خوارج از این آیه، یکی از مبانی مهم پذیرفته شده توسط خرد و عقل بشر در تعارض بود. از آنجا که آنها تنها به آیه استناد می کردند و چشمان خود را بر واقعیت های عقلی بسته بودند، امکان اندیشه به این واقعیت را نمی یافتند که بر فرض آیه بر عدم حکومت کردن غیر خدا دلالت کند چگونه جامعه ی بشری بدون حاکم به زندگی خویش ادامه دهد. امام علی (ع) در مقابل این انگاره ی سراسر باطل خوارج، نیاز به حکومت را یادآور می شود؛ نیازی که ریشه در برداشت های عرفی و عقلایی دارد نه روایی یا قرآنی، و این نشان می دهد که در فهم آیه های قرآنی باید از ارتکازات بدیهی عقلایی و عقلی بهره گرفت.
کوتاه سخن آنکه تأکید بر برداشت های خشک از قرآن که با منطق، عقل و شرایط شکل گیری در دامن اجتماع سنجیده نشود، هرچند که داعیه ی دخالت دادن قرآن در فقه را بر دوش کشد و عملاً سنگ قرآن محوری را به سینه زند، تنها راهی که فراروی قرآن می گشاید، بیرن راندن آن از متن جامعه خواهد بود.
بنابراین منظور از «ان الحکم الا الله» برخلاف نظر خوارج، «ان الامرة الاّ الله» نیست. زیرا امارت (امیر بودن) از شئونی است که انسان ها هرچند در سیطره ی حکم الهی و متأثر از قدرت بی کران آن، توانایی دست یابی به آن را دارند.
سطح چهارم: گسترش به کارگیری قرآن در فقه بر پایه های منطق و رویه های درست:
فرضیه ای که سطح چهارم بهره برداری از قرآن بر آن استوار گشته است، گسترش به کارگیری قرآن در فقه را توصیه می کند. با این حال این گسترش بر پایه های منطق و رویه های درست و آسیب ناپذیر بنا شده است. استفاده ای که از یک سو پای در قیودی مشخص دارند و بی مهابا قرآن را به بازیچه ی دست امیال و خواسته های سیاست زدگان بدل نمی کند و از سوی دیگر در درون چارچوبه ها و ساختارهای منطقی و عقلانی شکل می دهد و به ارایه ی دلایلی عاقلانه و برداشت های منطقی از قرآن مبادرت می ورزد.
با توجه به مباحث بالا به نظر می رسد که با بهره گیری از ظرفیت های قرآن، افق های روشنی در امتداد چشم اندازهای فقه سیاسی شکل خواهد گرفت. ظرفیت ها و قابلیت های قرآن را باید نخستین نقطه اتکای فقه سیاسی برای ارایه ی پاسخ های مهم و اساسی به وضعیت های نو شونده و متغیر سیاسی از مناظر فقه در دوران حاضر دانست.
نوشته شده توسط
| نظرات 0 |
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 07:12 ب.ظ
ملاحظاتی در باب تصحیح تفسیر تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم
تاج التراجم، اثر متکلم و مفسر قرن پنجم هجری، ابن اسفراینی، از جمله تفاسیر قرآن است که به صرف نظر از ابعاد دینی والهیاتی آن، از منابع ارزش های ادبی نیز محسوب می شود. در مقاله ای که پیش رو دارید، نویسنده با تامل در اثری دیگر از اسفراینی، «التبصیر فی الدین و تمییز الفرقه الناجیه عن فرق الهالکین» به مشابهت ها و قرابت های اندیشه و رویکرد اسفراینی در این دو اثر پرداخته و به این ترتیب کوشیده است، ویژگی ها و ابعاد مختلف تفسیر تاج التراجم را پیش روی خواننده قرار دهد.
از زمان چاپ سه جلد اول تفسیر پارسی تاج التراجم (تهران 1375) تصنیف متکلم و مفسر معتبر قرن پنجم ابوالمظفر شاهفور بن طاهر بن محمد اسفراینی (متوفی 471) بیش از یک دهه می گذرد و خوانندگان آن سال هاست که منتظر چاپ دیگر مجلدات آن هستند. نویسنده این سطور نیز سالیانی است که با این تفسیر مستطاب آشناست و در پاره ای از تحقیقات تفسیری خود به آن رجوع کرده و خصوصا از رهگذر مقدمه ممتع مصححان آن، آقایان استاد نجیب مایل هروی و حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر الهی خراسانی بر ارزش های ادبی، علمی و دینی این اثر منیف وقوف یافته است. تالیف دیگر اسفراینی، یعنی التبصیر فی الدین و تمییزالفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین را پیش تر می شناختم اما نمی دانستم که این هردو کتاب تالیف یک نویسنده است. از زمانی که به این نکته پی بردم اشتیاقم برای مطالعه این هر دو اثر فزونی گرفت. با مطالعه کنجکاوانه این دو کتاب به طور همزمان به نکته در خور توجه دیگری وقوف یافتم که عبارت بود از ارتباط نزدیک این دو کتاب با یکدیگر. از این رو مصمم شدم طی مقاله ای این ارتباط نزدیک را نشان دهم؛ خصوصا اینکه مصححان محترم تاج التراجم (ج1، ص 21- 15) هم بر برجستگی کلامی و اعتقادی این تفسیر تاکید گذارده اند. به همین سبب بذل عنایت ویژه به التبصیر که در موضوع کلام و فرق است و ارتباطش با تاج التراجم در این زمینه ضروری می نماید و احیانا به تکمیل تصحیح هر دو کتاب، خصوصا تاج التراجم می تواند کمک کند.
اما پیش از تبیین این امر نگاهی به مقدمه مصححان می اندازیم و بر پاره ای از فقرات آن تامل می کنیم. در صفحه 11 مقدمه نقل قول نادقیقی از محمود محمد خضیری درباره التبصیر آورده شده بدین صورت: این رساله میان نگارش های مربوط به ملل و نحل حائز اهیمت فراوان است و با همه ایجاز و اختصاری که دارد به قول هرتن (Horten) متضمن نکته هایی است که حتی در آثار مفصل تری چون «الفصل» ابن حزم و «الفرق بین الفرق» و «الملل و النحل» شهرستانی نمی توان سراغ گرفت. این نقل قول مأخوذ از عبارت محمودمحمد خضیری در آغاز التبصیر(ص 19)است اما در ترجمه و تلخیص آن، سخن و نتیجه گیری خضیری، به هرتن نسبت داده شده است. اینک عین سخن خضیری: قد کان الکتاب معروفا فی اوربا اذا رجع الاستاذ هرتن فی تألیف بعض کتبه عن الکلام لاسیما کتابه عن مذاهب المتکلمین الفلسفیه فی الاسلام اذ نقل عن نسخه «التبصیر»الموجوده فی خزانه الدوله ببرلین الی الالمانی کثیرا فی الاخبار و الروایات لاتوجه فی کتب ابن حزم و البغدادی والشهرستانی. ملاحظه می شود که هرتن چنین سخنی نگفته و لااقل از سخن خضیری چنین برداشتی نمی شود کرد. در عبارت مذکور، این خضیری است که دارد مطلبی را به هرتن نسبت می دهد و از کار او نتیجه گیری می کند. مصححان در همین مقدمه (ص11) دومین کتابی که به اسفراینی نسبت داده اند «رساله ای در اصول» است و در این باب نوشته اند: محمدزاهد الکوثری در مقدمه خود در التبصیر فی الدین، از رساله ای نام می برد به نام «الاوسط» و می گوید که شاهفور آن را در ملل و نحل نگاشته است.
سپس در نقد آن نوشته اند: کوثری ماخذی برای این ادعای خود نشان نداده (همان جا). و آنگاه توضیح داده اند: لیکن احتمالا اگر اسفراینی نگاشته ای به نام الاوسط داشته بوده است در مباحث مربوط به ملل و نحل نبوده بلکه در اصول بوده زیرا عبدالغافر و به پیروی از او سبکی گفته اند که شاهفور تصنیفی دارد در اصول (همان جا). این سخن مصححان محترم که کوثری به ماخذ ادعای خود اشاره نکرده درست است اما منشأ نقد سخن کوثری توسط مصححان در این است که تنها به مقدمه کوثری مراجعه کرده اند و به ماخذ دیگری از جمله متن خود «التبصیر فی الدین » اصلا مراجعه نکرده اند. چرا که اسفراینی در صفحه 176 التبصیر به کتاب الاوسط خود اشاره بل تصریح کرده است. اینک عین عبارت اسفراینی: و قد تاملنا ما جمعه هولاء الائمه فی اصول التوحید من الکتب البسیطه و الوجیزه و من تقدم من ساده الائمه و اعیان اهل السنه و الجماعه؛ فجمعنا نکتهم فی کتاب «الاوسط» به عبارات قریبه و الفاظ و جیزه... .
از این نوشته اسفراینی به صراحت معلوم می شود که وی کتابی تحت عنوان الاوسط داشته که حاوی چکیده آرای بزرگان اهل سنت در زمینه اصول توحید بوده است. در این صورت الاوسط کتابی کلامی بوده و لاغیر. با این همه مصححان در عبارتی که نقل شده منظور خود را از تعبیر «اصول» که آن را با استناد به سخن عبدالغافر، موضوع کتاب الاوسط اسفراینی قرار داده اند، روشن نکرده اند زیرا چنان که می دانیم در بین قدما «اصول» هم به معنای «اصول دین» و هم به معنای «اصول فقه» تلقی شده و گاهی هم از این هر دو به «اصولین» تعبیر شده است. تعبیر عبدالغافر و به تبع او سبکی می تواند محتمل هردو وجه باشد اما وقتی نوشته خود اسفراینی را مورد توجه قرار می دهیم- «ما جمعه هولاءالائمه فی اصول التوحید... و آن را در کنار عبارت عبدالغافر می گذاریم. مراد عبدالغافر از اصول معلوم می شود که همان اصول دین و عقاید باشد. بدین ترتیب مدعای کوثری هم رد می شود که موضوع این کتاب را ملل و نحل دانسته است. کوثری در همان مقدمه خود بر التبصیر (ص11) از تفسیر تاج التراجم با عنوان «تفسیر الکتاب الکریم» یاد کرده و متذکر شده که این تفسیر به زبان فارسی است و توسط یکی از خاورشناسان در ایران به چاپ رسیده است. مصححان محترم در مقدمه خود به هیچ وجه درباره صحت و سقم اظهارنظر کوثری در این باب مطلبی نگفته اند. به نظر می رسد نوشته کوثری نادرست باشد و تاج التراجم نوشته اسفراینی پیش از این چاپ، چاپ نشده باشد؛ اما احتمالا منظور کوثری تاج التراجم یا موائدالرحمن فی ترجمه القرآن منسوب به آقا جمال خوانساری بوده که در هند چاپ شده است. (برای اطلاع بیشتر به الذریعه، ج 26، ص 122 مراجعه شود). نکته درخور توجه اینکه مصححان باید به تصریح اسفراینی در التبصیر(ص 172) به تفسیر فارسی خود اشاره می کردند که بهتر از هر دلیلی اثبات می کند این هر دو تالیف از یک تن است. اسفراینی در این باب می نویسد: «و قد جمعنا فی کتابنا المعروف بتاج التراجم ما هوالمتعمد من اقوال المفسرین ابتعادا عما احدثه فیه اهل الضلاله و الزیغ من التاویلات علی سبیل التحریف».
از این فقره نکته مهم دیگری هم به دست می آید و آن اینکه تاج التراجم پیش از التبصیر نوشته شده است. اینک در ادامه این نوشته به ارتباط نزدیک تاج التراجم و التبصیر می پردازیم. در مطالعه تطبیقی ای که از این دو کتاب داشتم، به فقرات چندی در تاج التراجم برخوردم که با فقراتی از التبصیر به لحاظ معنایی تطابق کامل داشت. حال اگر چنان که پیش تر خاطرنشان کردم به این نکته توجه داشته باشیم که تاج التراجم به تصریح اسفراینی پیش از التبصیر تالیف شده است، به قطعیت می توانیم بگوییم که اسفراینی هنگام تالیف التبصیر فقراتی از دیباچه تفسیر خود را که مناسب مطالب التبصیر بوده عینا به زبان عربی ترجمه کرده است. در ادامه این نوشته پاره ای از این فقرات را می آوریم که عمده مربوطند به فصل اول از باب پانزدهم التبصیر که در بیان اعتقاد اهل سنت و جماعت و بیان مفاخر و محاسن احوال ایشان بوده و طبق شماره گذاری (احتمالا) مصحح، خود شامل 47 بند است. فقرات فراوانی از این فصل اول از باب
نوشته شده توسط
| نظرات 0 |
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 07:10 ب.ظ
جلوه هاي اعجازي قرآن کريم هم در معنا و محتوي مشهود است و هم در کلام و موسيقا. از ابتداي نزول کتاب خدا دانشمندان علوم ادبي درصدد بيان جنبه هاي اعجاز کلامي قرآن کريم برآمدند و براي تبيين فصاحت و بلاغت آن، علوم بلاغي معاني بيان و بديع را پايه گذاري کردند.
در بخشي از اين علم که آرايه هاي بديعي نام دارد به نکاتي چند اشاره مي شود که سبب زيبايي و آرايش سخن در متون منثور ومنظوم مي شود.
واج آرايي يا نغمه حروف يکي از آرايه هاي ادبي به حساب مي آيد.
واج عبارت است از کوچکترين جزء نقش دار کلام که سبب تميز معنا ميان هر واژه مي شود هجا يا بخش مقدار آوايي است که با يک بار باز شدن دهان ادا مي شود و از واج ها پديد مي آيد.
بنابراين، واج آرايي عبارت است از: تکرار يک واج در واژه هاي يک مصراع، بيت و يا متن ادبي به گونه اي که باعث ايجاد موسيقي دروني در متن شود و بر تأثير شعر يا متن بيفزايد. اين مصرع از حافظ با تکرار حرف «چ» تداعي کننده واج آرايي است.
سروچمان من چرا ميل چمن نمي کند
و يا اين مصرع که واج آرايي حرف «سين» است
دستم اندر ساعد ساقي سيمين ساقي بود
در واج آرايي، نويسنده متن، علاوه بر اينکه با تکرار آگاهانه حرف، سبب ايجاد موسيقي دروني در متن مي شود؛ معناي مورد نظر خود را نيز بيان مي کند که در اين صورت متن به آرايه ديگري نيز به نام صدا معنايي آراسته مي شود.
به شعر منوچهري دامغاني توجه کنيد که با تکرار حرف«خ» و «ز» واج آرايي و صدا معنايي را به نوعي در هم آميخته است که خواننده متن خود صداي ريزش و خرد شدن برگها را در فصل خزان به خوبي حس مي کند.
نوشته شده توسط
| نظرات 0 |
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 07:02 ب.ظ
بررسی نظر قرآن درباره «فلسفه ی تاریخ و نیروی محرک آن» نیاز به بحث گسترده ای دارد که بدون گردآوری مجموع آیات مربوط به موضوع، شرح و بسط آن امکان پذیر نیست، در حالی که کتاب ما، گنجایش این نوع بررسی را ندارد، ولی برای این که نظر قرآن را به صورت کلی آورده باشیم، به گونه ای بس فشرده به نظر قرآن پیرامون قوانین حاکم بر جامعه، اشاره می کنیم.
1. هر امتی، دوره و روزگاری دارد (وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ)(1)
دانشمندان برای جامعه، اوج و حضیضی، و صعود و نزولی در نظر می گیرند. و به عبارت دیگر: جامعه مانند فرد است. یک فرد تا به سن بلوغ عقلی نرسد، حالت پویایی و تهاجم دارد. پس از مدتی که به اوج قدرت و نیرومندی رسید، کم کم قوس نزولی او شروع می شود ضعف و سستی در اعصاب و قوای او آشکار می گردد. بدن دچار کمبود انرژی می شود و برای حفظ قوای موجود باید غذاهای مقوی بخورد. در این سن و سال به جای این که مهاجم باشد، مدافع است تا آنچه دارد از دست ندهد.
جامعه نیز مدتی حالت تهاجمی دارد، پس از مدتی حالت تدافعی به خود می گیرد. تمام تاریخ بر اساس دو حالت «تهاجم» و «تدافع» حرکت می کند و این تهاجم و تدافع موجب می شود که نوعی فرهنگ وتمدن در جامعه به وجود آید، رشد کند، ضعیف و پیر می شود و در نتیجه نابود شود و سرانجام فرهنگ جدید، باز سیر خویش را به سوی رشد، کمال و پیری و مرگ طی کند و باز در برابر نیروی جوان و تازه ای قرار گیرد.
این تهاجم و تدافع هم علت و هم عامل حرکت تاریخ را نشان می دهد و هم خود به شکل حرکت تاریخ را مشخص می کند.
خلاصه هر جامعه ای روزگاری در حال صعود و بالا رفتن است و بولدوزروار، همه چیز را کوبیده و له می کند تا به قله ی ترقی برسد، ولی چون مادی است و بر نیروی مادی تکیه می کند و از نیروی بس محدودی برخوردار است، پس از مدتی دوران نزول او فرا می رسد و به دست فنا سپرده می شود.
توجه قرآن به ارزش های فردی مانع از آن نشده است که به اصالت جامعه در حد خود، اعتراف کند و برای آن حیات و ممات و عمر و زندگی و به اصطلاح تهاجم و تدافعی قائل گردد چنان که می فرماید:
(وَ لِکلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَستَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَستَقْدِمُونَ)(2)
«برای هر امتی پایانی است، هر گاه پایان عمرشان برسد، نه لحظه ای تأخیر می کنند و نه لحظه ای زودتر فانی می گردند».
بنابراین همان طور که فرد، حیات و مماتی دارد، جامعه نیز موت و حیاتی دارد، و تمدن هر گروهی هر چه هم درخشنده باشد، روزی به افول و خاموشی می گراید.
2. سنت های الهی در اقوام و ملل
قرآن درخشندگی و افول تمدن ها را نتیجه ی سنت های قطعی الهی می داند که بر تمام اقوال و ملل حاکم است، سنت هایی که هرگز قابل تغییر و دستخوش دگرگونی نیست چنان که می فرماید: (...فَهَلْ یَنظرُونَ إِلا سنَّته الاَوَّلِینَ فَلَن تجِدَ لِسنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَن تجِدَ لِسنَّتِ اللَّهِ تحْوِیلاً).(3)
«آیا جز سنت و روشی را که بر اقوام پیشین حاکم بوده است، انتظار دارند؟ هرگز در سنت های خدا، تبدیل و دگرگونی نخواهی یافت».
ممکن است برخی؛ از حاکمیت های سنت های الهی بر جامعه و اقوام چنین استفاده کنند که سنن الهی به سان قضا و قدرت حتمی و یا جبر تاریخ مادی، زندگی اقوام را در پوشش خود می گیرد، چه اقوام بخواهند و چه نخواهند و این چیزی است که با حریت و آزادی انسان، کاملاً مخالف می باشد.
قرآن در رد چنین استنباط نادرستی یادآور می شود که حکومت سنت های الهی بر ملل و اقوام گزاف و بی حساب و بی قاعده نیست، بلکه هر جامعه ای، محکوم نتایج اعمال خویش می باشد.
و به عبارت روشن تر: سنت الهی جز عکس العمل ها و واکنش اعمال جامعه چیزی نیست، و هر عمل فردی و اجتماعی یک رشته واکنش هایی را به دنبال دارد. جامعه ی غرق در فساد و شهوت، در لاابالیگری و بی خبری یک نوع واکنش دارد و جامعه ای که نقطه ی مقابل چنین جامعه ای باشد واکنش دیگر، و سنت های قطعی و لایتخلف خدا، همین واکنش هایی است که در کنار هر جامعه ای قرار گرفته است.
در حالی که بر تاریخ انسان ها یک رشته قوانین قطعی حکومت می کند ولی در عین حال نقش انسان آزاد در این سنت ها و واکنش ها، قابل انکار نیست، زیرا انسانِ آزاد است که، با اعمال و کارهای خود جامعه را به یکی از دو طرف سوق می دهد یا آن را به لب پرتگاه انحطاط و نابودی می کشد، و یا آن را به سوی ترقی و تعالی سوق می هد.
3. سنت های الهی واکنش رفتار امت هاست
هرگز در اسلام، قضا و قدر حتمی و سرنوشت قطعی که خارج از حوزه ی اراده ی انسان باشد، محرک تاریخ شمرده نمی شود. این جبرگرایان هستند که برای انسان یک چنین سرنوشت قطعی معقتد گردیده و همان هدفی را تعقیق می کنند که مارکسیسم با عنوان کردن مسأله «جبر تاریخ» تعقیب می نماید.
قرآن برای ابهام زدایی و روشن گویی این حقیقت را در آیاتی یادآور شده است چنان که می فرماید:
(...إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتى یُغَیرُوا مَا بِأَنفُسِهِم...).(4)
«خداوند وضع ملتی را دگرگون نمی سازد تا خود آنان وضع خود را تغییر دهند.»
در آیه دیگر می فرماید:
(ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَک مُغَیراً نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلى قَوْمٍ حَتى یُغَیرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ...)(5)
«هرگز خدا نعمتی را که به قومی عطا کره است، تغییر نمی دهد تا آنان وضع خود را تغییر دهند.»
به خاطر همین نقش انسان در تاریخ و سرنوشت است که پیوسته انسان را مسئول اعمال خویش خوانده و زندگی ملت های پیشین را به رخ انسان های پسین می کشد و می فرماید:
(تِلْک أُمَّهٌ قَدْ خَلَت لَهَا مَا کَسبَت وَ لَکُم مَّا کَسبْتُمْ وَ لا تُسئَلُونَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ)(6)
«این امت و جامعه ای بود که گذشت و رفت. آنان مسئول اعمال خود هستند و شما نیز مسئول کارهای خویش می باشید و هرگز مسئول اعمال گذشتگان نیستید».(7)
قرآن، تاریخ جامعه را آئینه ی عبرت، مایه ی تنبیه و بیداری و وسیله ی شناسایی، علل تعالی و انحطاط می داند آنجا که می فرماید:
(لَقَدْ کانَ فى قَصصِهِمْ عِبرَةٌ لاُولى الاَلْبَابِ...)(8)
«در سرگذشت آنان برای خردمندان عبرت است».
قرآن به اندیشمندان و دل آگاهان دستور می دهد که در زندگی اقوام و ملل گذشته به کنجکاوی بپردازند و از علل قوت و ضعف آنان آگاه شوند و به خاطر اهمیتی که این نوع تاریخ نگری دارد، این حقیقت را چند بار یادآور می شود که ما فقط به یکی اشاره می کنیم.
(أَوَلَمْ یَسِیرُوا فى الاَرْضِ فَیَنظرُوا کَیْف کانَ عَقِبَه الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کانُوا أَشدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَأَثارُوا الأَرضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَر مِمّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کانَ اللهِ لِیَظْلِمَهُمْ وَلکِنْ کانُوا أَنْفُسهُمْ یَظْلِمُونَ)(9)
«آیا در زمین گردش نکردند تا عاقبت کسانی را ببینند که پیش از آنان بودند؟ آنان از ایشان نیرومندتر بوند و زمین را دگرگون ساختند و بیش از اینان به آبادی آن پرداختند. پیامبران آنان با دلایل روشن به نزد آنان آمدند اما آنها را نپذیرفتند پس خداوند هرگز بر آنان ستم نکرد و آنان خود بر خویش ستم می کردند.»
این دستور مؤکد در آیات فراوان به خاطر دو مطلب است:
1. بر تاریخ بشر یک رشته قوانین محکم و استوار، و سنت های لایتغیر حکومت می کند که این سنت ها و به عبارت دیگر واکنش ها آن چنان کلی و قطعی است که می توانند بر ملل دیگر الگو باشند.
2. حریت و آزادی انسان در تاریخ آفرینی مورد انکار نیست، از این جهت دستور می دهد که در وضع اقوام گذشته مطالعه کند و از آن قوانین و سنت های قطعی که مایه سعادت و خوشبختی او است بهره بگیرد. و از گرایش به عواملی که مایه ی بدبختی و بدفرجامی است، بپرهیزد.
بخش مهمی از مباحث قرآن را، سرگذشت اقوام و ملل گذشته تشکیل می دهد، قرآن با بیان زندگی پیامبران و ملت های گذشته، کلید تحولات تاریخی را از نظر بقا یا نابودی جوامع، به دست می دهد و به پیامبر خود دستور می دهد و می گوید:
(...فَاقْصصِ الْقَصص لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)(10)
«سرگذشت اقوام گذشته را برای آنها بازگو کن تا آنان در آنها بیندیشند».
چرا می گوید در سرگذشت اقوام پیشین بیندیشند برای این که انسان های بعدی از قوانین حاکم بر تحولات جوامع انسانی آگاه گردند و کلیدها و نیروهای محرک تاریخ را به دست آورند، و پس از تجزیه و تحلیل، از شناسایی رموز تکامل تاریخ، جامعه را به سوی آینده روشنی سوق دهند. اگر تاریخ، قوانین روشنی نداشت و بشر در ساختن تاریخ خویش مختار و آزاد نبود دلیل نداشت که خداوند به ما بفرماید:
(قَدْ خَلَت مِن قَبْلِکُمْ سنَنٌ فَسِیرُوا فى الاَرْضِ فَانظرُوا کَیْف کانَ عَقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ)(11)
«پیش از شما سنت ها و قوانینی بر جوامع حکومت می کرد. پس در زمین گردش کنید، تا روشن گردد که سرانجام گروهی که پیامبران خدا را تکذیب کردند، چگونه بوده است ؟».
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) درباره پیروی تاریخ از یک رشته قوانین منظم، جمله ای دارد که متن آن را نقل می کنیم:
«إنّ الدهرَ یجری بالباقِین کجریه بالماضین»(12)
نوشته شده توسط
| نظرات 0 |
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 07:00 ب.ظ
قرآن ارزنده ترین موهبت الهی و گوهری با ارزشی است که سرچشمه سعادت انسان می باشد ودر پرتو آن، می توان ازچنگال عفریت «جهل» رها گردید و به کمال مطلوب دنیا و آخرت رسید.
قرآن فرشته نجاتی است که این چنین خود را معرفی می کند:
(انّ هذا القرآن یهدی للّتی هی اقوم...) همانا قرآن (مردم را) به استوارترین آئین هدایت می کند....(سوره ی اسراء، آیه ی 9)
قرآن سیر زندگی را از نظر عقیده و عمل، قوانین اجتماعی، اقتصادی و نظام های سیاسی، برنامه های اخلاقی، عبادی ودینی که بر جامعه انسانی حکمفرما است، بیان می کند که به راستی، روش هدایت قرآن مستقیم و ثابت است.
(...و انّه لکتاب عزیز * لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه تنزیل من حکیم حمید)؛... این قرآن قطعاً شک ناپذیر است که نه اکنون و نه آینده، هیچ گونه باطلی در آن راه نمی یابد؛ چرا که از سوی حکیمی ستوده که کارهایش همه استوار و نیکوست، نازل شده است.(فصلت /41-42)
کتابی بی نظیر است که هیچ کس نمی تواند مانند آن را بیاورد یا بر آن چیره شود، استدلالش قوی و نیرومند، تعابیرش منسجم و عمیق، تعلیماتش ریشه دار و پرمایه و احکام و دستوراتش هماهنگ با نیازهای واقعی انسان ها در تمام ابعاد زندگی است؛ زیرا از سوی خداوند حکیم و حمید نازل شده است؛ خداوندی که افعالش حکیمانه و در نهایت کمال و درستی است.
نوشته شده توسط
| نظرات 0 |
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 06:57 ب.ظ
شفا بودن قرآن در آیات متعددی مطرح شده است، بخشی از آیات چنین است:
«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین و لا یزید الظالمین الا خسارا؛ (346) و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می کنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی افزاید».
«یا ایها الناس قد جاءتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمه للمؤمنین؛(347) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینه هاست؛ (درمانی برای دل های شما؛) و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان».
در اینجا لازم است به چند مطلب اشاره شود.
الف: مفهوم شناسی
واژه «شفاء» به معنای صحت و سلامت است(348) و در مقابل آن بیماری، عیب و نقص می آید.
ب: بیماری های انسان
با بررسی ابعاد مختلف انسان درمی یابیم : که هر فردی دو بعد جسمی و روحی دارد و هر کدام ممکن است در معرض بیماری قرار بگیرند و بیماری در هر بعد موجب اختلال در کارایی ابعاد دیگر انسان شود، لذا می توان بیماری ها را به سه نوع (1. اعتقادی؛ 2. روحی - روانی؛ 3. جسمی.) تقسیم کرد:
1. قرآن و درمان بیماریهای اعتقادی
نزول قرآن در مرحله ی اول برای درمان بیماریهای اعتقادی مردم بود تا آنها را از شرک و کفر و تاریکی به توحید و اسلام و روشنایی ببرد. قرآن در آیات متعددی هدفش را خروج بشر از ظلمت جهل به نور دانش، از کفر به نور ایمان، از ظلمات ستمگری به نور عدالت، از فساد به صلاح، و از گناه به نور تقوی معرفی می کنند. (349)
امراض اعتقادی و قلبی از امراض جسم شدیدترند، لذا قرآن شفاء و رحمت
است؛ یعنی برای امراض اعتقادی (مانند کفر، نفاق و شرک) درمان می باشد و در نفوذ شناخت، توحید و... در قلب رحمت است.
2. قرآن و درمان بیماریهای روحی
برای رعایت اختصار به دو بخش از این بیماریها می پردازیم.
بیماریهای روحی و اخلاقی، شباهت زیادی به بیماریهای جسمی دارند؛ هر دو کشنده اند و نیاز به درمان و پرهیز دارند. قرآن نسخه حیات بخشی است برای آنان که می خواهند با کبر، غرور، حسد و نفاق به مبارزه برخیزند. همچنین برای برطرف کردن ضعف و ترس، اختلاف و پراکندگی و وابستگی کامل به مادیات و شهوت، شفا بخش است. (350)
حضرت علی (ع) درباره شفا بخش بودن قرآن می فرماید:
«از این کتاب بزرگ آسمانی برای بیماریهای خود شفا بخواهید و برای حل مشکلاتتان از آن یاری بخواهید، زیرا در این کتاب درمان بزرگ ترین دردها است؛»(351)
بهترین دلیل برای اثبات شفابخشی قرآن برای بیماریهای اخلاقی مقایسه وضع عرب جاهلی با تربیت شدگان مکتب پیامبر (ص) در آغاز اسلام است. چگونه آن قوم جاهل که انواع بیماری های اجتماعی و اخلاقی سر تا پای وجودشان را فرا گرفته بود، با استفاده از این نسخه شفابخش درمان یافتند چنان قوی شدند که
هیچ نیرویی نمی توانست در برابرشان ایستادگی کند. (352)
ب. بیماریهای روانی:
نوشته شده توسط
| نظرات 0 |
ادامه مطلب
چهارشنبه 28 فروردین 1392 ساعت 06:55 ب.ظ
آخرين مطالب
آمار وبلاگ
کل بازديد ها : 18995
تعداد کل پست ها : 20
تعداد کل نظرات : 3
تاريخ آخرين بروز رساني : سه شنبه 3 آذر 1394
تاريخ ايجاد بلاگ : چهارشنبه 28 فروردین 1392
|